اگرچه دست های ما فتاده از هم دور و تن هامان چو اندامان مرغ ابراهیم هریک بر ستیغ کوه فُرقَت در انتظار پیوستگی و وصلت؛ رستخیزِ بعد از گور. ولیکن ما بر این معجز عشق مومنانه پای خواهیم فشرد. وندرین غوغا و هیاهوی برجهیده از دهان های تهی قلبان …
ادامه نوشته »” لحظه ی مرگ ما ” – اثری دیگر از برومند نجفی
” هم مرگ نیز بر جهان ما بگذرد ”، مگر نه محبوبم؟! و زهرآبه ی تلخ آن نیز از گلو و دهان ما بگذرد، مگر نه محبوبم؟! و تو بگو که غیر خداوند پاسخ کیست که ” آری” نباشد؟ و اینک که گریزی نیست و ما را توش و توان …
ادامه نوشته »اگر که دگر بار زاده شوم – برومند نجفی
اگر که باید قلب من بازایستد از تپیدن روزی و بر این آتش گدازان دم سرد مرگ وزیدن گیرد و دستان سیاهی، سقف پلک هایم را بر مردم چشمانم آوار کند اولین آرزویم را در واپسین نفس بر زبان می رانم؛ ای کاش تو پیشم باشی اگر که دگر بار …
ادامه نوشته »قصه ای برایمان بگو – برومند نجفی
قصه ای برایمان بگو ای آن که از عشق و زخم مرگبار او به جهان بی دلان بی خیال، گریخته و رمیده ای. به ما بگو بگو اگر که در این سوی زندگی جز شبان سیاه پر ز اشک جز روزان آکنده ز حسرت یک بوسه و کنار عشاق را …
ادامه نوشته »گم باد نام عشق – برومند نجفی
خدا را از شمایان هست کسی آیا که بنْماید نشانی یا که ردّی زآن گمگشته، کز این پیشتر روزگارانی گذارش به اینجا بوده ست و عشقش نام؟ از شما پاسخی چشم ندارم هیچ اما از پدرْتان نه، بل از نیای نیای پدرْتان هم شنیده ست کسی آیا که او را …
ادامه نوشته »هیچ کسم دست یاری دراز نکرد – برومند نجفی
آنگاه که به جستجوی نام خویشتن برآمدم تا از وحشت بی پاسخ ماندن این پرسش: « که من کی ام؟» قالب تهی نکنم هیچ کسم دست یاری دراز نکرد الا… آنگاه که تمام درهای جهان به روی قلبم فرو بسته بودند و می شدند و من چون پرنده ای …
ادامه نوشته »ای آن که نزدیکترین به من بودی – برومند نجفی
ای آن که نزدیکترین به من بودی پیش از این در هزار سال پیش! در این میان در میان غوغا و های و هوی کر کننده ی زندگی هیچ مرثیه ی مرا برای مرگ عشق به یاد آورده ای و سکوت خویش؟! آن عشق که در کالبد هر قلب …
ادامه نوشته »به سین. الف. و قلبی که در سینه ی او می تپد – برومند نجفی
از داس مرگ هیچ اندوه به خود راه مده، مهراس. آن درخت سرفراز سترگ که سر در آسمان دارد و ریشه و بن در قلب زمین بر دل هر تبری لرزه ها می فکند و اندیشه ی زوال در باور تیره ی تبر وهمی است بی پی و …
ادامه نوشته »بەرهەم تازەێگ لە شاریار روستەمی
وە دار دنیاوە بۊم ک وە دارێگە لێ کردنمە دارا نەزانسن ک دار لە خوەێ دەن لە ماوشێ پەێوەندم کردۊن وە ئەنارێگەو ک دی کەس نەوێرس چەقو بنەێدە ملێ هەر بەر دامەو هەر بەر دام سڵتان سەهاکیش لە پاێ سیروان وە مەونجز خوەێ ئاو ئەڕام هاورد
ادامه نوشته »برای هشتاد و ششمین سالروز تولد استاد پرتو کرمانشاهی – وحید نظری کرمانشاهی
ای خویشتن سُرای دل تنگ غرور خسته ی دوران ، آنگاه که چشم گرگان ، چون فریبی رقص فانوس را معنا میکرد تو به دستگیری مردم آزاده از جنگل و کوه و قلم سرود حماسه سردادی اگرچه خود همه …
ادامه نوشته »